جدول جو
جدول جو

معنی حلال زادگی - جستجوی لغت در جدول جو

حلال زادگی
(حَ دَ / دِ)
حلال زاده بودن. پاکی نسل. پاکی نسب، درست کرداری. راست کرداری. بی مکر و حیله بودن:
کاین جامه حلالی است درپوش
با من بحلال زادگی کوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
حلال زادگی
حلال زاده بودن پاکی نسل مقابل حرام زادگی
تصویری از حلال زادگی
تصویر حلال زادگی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حلال زاده
تصویر حلال زاده
کسی که پدر و مادرش به طریق مشروع با هم ازدواج کرده باشند، فرزندی که از ازدواج شرعی به دنیا آمده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلام زادگی
تصویر غلام زادگی
غلام زاده بودن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ دَ / دِ)
غلام زاده بودن. فرزند غلام بودن. رجوع به غلام شود
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
کسی که نطفه اش از راه مشروع منعقد شده باشد:
حلال زادۀ صورت چه سود زآنکه فعالش
در آزمایش معنی باصل باز بخواند.
خاقانی.
کای پاک دل حلال زاده
بردار که هستم اوفتاده.
نظامی.
صاحب هنری حلال زاده
هم خاسته و هم اوفتاده.
نظامی.
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده بایند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرام زادگی
تصویر حرام زادگی
بد ذاتی، مکر، حیله، حال و چگونگی و کیفیت حرامزاده
فرهنگ لغت هوشیار
فرزندی که انعقاد نطقه وی بطریق مشروع انجام گرفته باشد مقابل حرام زاده. آنکه نطفه اش از راه مشروع منعقد شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلال زاده
تصویر حلال زاده
((حَ. دِ))
فرزندی که انعقاد نطفه وی به طریق مشروع انجام گرفته باشد، مقابل حرام زاده
فرهنگ فارسی معین
فرزند مشروع
متضاد: حرام زاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد